خبرگزاری حوزه/ چندسالی است که هفتم آبان ماه را روز کوروش می نامند و بر این اساس که این روز، روز تولد کوروش، بنیانگذار سلسله هخامنشی است، گرامی می دارند و به پاسارگاد، مقبره منسوب به کوروش هخامنشی می روند؛ البته در این زمینه مخالفت هایی نیز انجام شده است.
اما، بعد! تامل در این خصوص خالی از لطف نیست که آیا این روز واقعا روز تولد کوروش دوم یا کوروش هخامنشی است؟ مورخان در این خصوص قرائت های مختلفی را بیان کرده اند، تا جایی که بسیاری از آنها حتی این روز را انکار کرده اند؛ حتی عده دیگر نیز اصل حضور کوروش را نیز منکر شده اند و عده دیگری نیز کوروش کبیر را افسانه ای مختلط از چند شخصیت تاریخی می دانند.
حتی برخی از نظریه پردازان اسلامی از جمله علامه طباطبایی نظریه قابل توجهی در خصوص ذوالقرنین بودن جناب کورورش بیان می دارد، هرچند که بر اعتراضاتی که نیز بر این نظر وارد شده نیز تاملات جدی دارند.
حال هرچه هست و می تواند باشد، با یک واقعیت مواجه هستیم که همان تلاش رسانه ای گسترده برای احیای باستان گرایی و برجسته سازی شخصیت هایی چون جناب کوروش.
آنچه می توان گفت آن است که در این مساله که در چند سال اخیر نضج گرفته، پروپاگاندای گسترده رسانه ای، نقش محوری را داشته و عده بسیاری نیز سعی دارند از این طریق هویت تراشی هایی که از دوران پهلوی دوم آغاز شد را دوباره در قالبی جدید مطرح کنند.
دور از ذهن نیز نیست که بسیاری از این افراد که همه ساله در فضای مجازی نسبت به بزرگداشت روز کوروش، تبلیغ و تمجیدها و لایک ها و کامنت ها و... حاکی از یک رویکرد وهم آلود نسبت به گذشته و حال است. آنچه از آن اعراض دارند و به آنچه روی آورده اند. قطعا بسیاری از روشنفکران و روشنفکرنمایانی که در این عرصه بر شعله این آتش می دمند نیز به دنبال مقابله با فرهنگ رایج دینی در جامعه هستند.
پهلوی دوم پس از اوج گیری درآمدهای نفتی و آغاز طرح های توسعه ای بلند پروازانه در هفت سال آخر حکومت خود رویکردی جدی در زمینه باستان گرایی تاریخی با تاکید بر احیای حکومت کوروش هخامنشی را آغاز کرد و آرامگاه کوروش را نیز مبدا این حرکت قرار داد و جشن های ۲۵۰۰ ساله را نیز در این سرزمین برپا کرد تا رسما خود را کوروش عصر حاضر قلمداد کند.
نو باستان گرایان عصر حاضر نیز بر این تصور هستند که حکومت ایران با رنگ اسلامی گرفتن به خود از جایگاه امپراتوری مستقل ایرانی و ملی خارج شده و به واسطه دین مدار بودن، از رویکرد ملی خود فاصله گرفته است. به همین دلیل است که سعی می کنند با نماد جناب کوروش به این جایگاه حمله برند.
از نکات جالب این رویکرد می توان به داستان تراشی ها و حتی سخن تراشی های حکیمانه به جناب کورورش اشاره کرد که حتی دانشجویان تاریخ نیز به راحتی می توانند صدها دلیل بر نقض این مباحث بیان کنند.
اصل ماجرای ۷ آبان چیست؟
۷ آبان نه روز تولد کوروزش بزرگترین پادشاه هخامنشی که ۳۰ سال بر بخش عظیمی از استراتژیک ترین نقطه جهان حکومت می کرد، بلکه روزی است که او با شکست دادن بابلیان به سلطه آنها پایان داد.
روز ۷ آبان روزی است که به پیشنهاد سازمانی به نام نجات پاسارگاد به عنوان روز جهانی کوروش کبیر نام گذاری شده است و هرساله سعی می کنند بر گستره این روز بیافزایند.
. اما روز کوروش در هیچ تقویم رسمی ثبت نشده است.این روز به مناسبت تصرف بابل (دولتشهر) به دست سپاه هخامنشیان (۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شده است. بر اساس برخی منابع۲۵۴۴ سال پیش در همین روز اعلامیه تاریخی کوروش بزرگ در زمینه حقوق افراد و ملل انتشار یافته بود که نخستین سنگ بنای یک دولت جهانی با منافع مشترک بشمار میآید.در چنین روزی، کوروش بزرگ پس از گشودن دروازهی شهر بابل، وارد آن شهر بزرگ و با شکوه و بسیار کهن شد.
اما در این میان نمی توان رد پای مورخان یهودی و اسراییلی را در بزرگداشت مشترک این روز با ایرانیان نادیده گرفت زیرا هیچ گروهی مثل یهودیان از این ماجرا خرسند نشدند زیرا باعث شد که این گروه پس از سالها از زیر سلطه بابلیان خارج و به موطن خود بازگردند.
یهودیان و اسراییلی ها با نامگذاری خیابانی به نام کوروش و تاسیس مراکز پژوهشی سعی کرده اند تا از این طریق کانالی برای ارتباط وسیع با ایرانیان به خصوص ایرانیان ملی گرا برپا کنند؛ از این روی است که بسیاری از این روشنفکران از دوران پهلوی تا کنون به دنبال ایجاد روابط موثر با اسراییل هستند و در نوشته های خود نیز بر آن تاکید دارند.
رژیم پهلوی نیز از همین رهگذار وارد ارتباط دوستانه با رژیم اسراییل شد و آنها با تاکید روی همین مساله شاه را کوروش عصر معاصر معرفی کردند و او نیز پاداش مناسبی به این رویکرد حیله گرانه داد.
پارادوکس واقعی کجاست؟
فرای همه مباحث تاریخی از انکار کوروش، جانی جنگی، حتی پیامبر خواندن او تا ذوالقرنین دانست او وی شخصیتی قابل احترام تاریخی برای ایرانیان تلقی می شود که لوح جهانی حقوق بشر او افتخاری برای جامعه ایرانی در سراسر جهان تلقی می شود.
اما آنچه باید به آن شک و تامل کرد، در گونه شناسی کسانی است که بر طبق ۷ آبان می کوبند؛ از گونه شناسی مروجان و مبلغان و فریاد برآوردندگان این روز بر می آید که این طیف نیز برخاسته از همان رویکردهای ضد دینی و ضد نظامی است که سالها است در اشکال مختلف خود را مطرح می کنند و امروزه در ظرف باستان گرایی و کوروش خواهی جای گرفته اند.
وقتی به گروه های اجتماعی و مطالبی که در این سالها از پس این گروه ها شنیده می شود دقت می کنیم می بینیم همه آنها در چند مساله رویکردی کاملا هماهنگ دارند و آن هم مخالفت با رویکردهای نظام اسلامی در منطقه و همچنین حمایت از حکومت ملی ایرانی که صرفا با هیچ ایده دینی سازگار نیست.
اتفاقا پارادوکس واقعی از همین جا ناشی می شود که این گروه ها عنوان می کنند که جمهوری اسلامی با نفوذ در کشورهای مختلف و دشمنی با اسراییل سعی می کند که بر استیلای خود بیافزاید و در جنگ بیهوده با اسراییل سرمایه های ملی ما را تاراج می کند و از شکوه ایرانی کاسته است. نفوذ شبکه های رسانه ای و روشنفکرنماهای تحت حمایت اسراییل و آمریکا نیز بر این باستان گرایی تاکید می کنند زیرا کوروش و کاری که با فتح بابل کرد بهترین راهی است که می تواند از عمق کینه ایرانیان از اسراییلی ها بکاهد و روند عادی سازی روابط فرهنگی را با آنها تسهیل کند.
اما نکته عجیب این است که مهمترین چیزی که آنها در ضدیت با نظام اسلامی و سیاستهای منطقه ای نظام اسلامی که آن را بر پایه نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی مطرح می کنند، دقیقا همان چیزی است که در خصوص جناب کوروش به آن افتخار می کنند.
در حقیقت اگر همه آن گزارش های معمول تاریخی در خصوص فتح بابل، همان چیزی باشد که ۷ آبان را برای آن به نماد باستان گرایی مقابل دین گرایی مطرح می کنند، یک پارادوکس عجیب تر ایجاد می شود زیرا این افراد از کسی حمایت می کنند که با ادبیات این گروه از روشنفکران در امور داخلی دیگر کشورها دخالت کرده، بر اساس یک اصل و قانون اساسی خود که مبارزه با ستمگران منطقه ای و جهانی است وارد یک کشور ستمگر شده و گروهی که در بند آنها بوده اند را آزاد کرده و یک قانون انسانی را به قانون اساسی ظالمانه آنها تحمیل کرده است. دقیقا همان چیزی که این گروه به عنوان بزرگترین ستم تاریخی حاکمان نظام اسلامی بر تاریخ و تمدن عصر جدید ایران وارد کرده اند.
این دسته از روشنفکران از کوروشی دم می زنند که دقیقا همچون جمهوری اسلامی قانون اساسی داشت بر خلاف جریان رودی بود که در کنار او در جریان بود. او دقیقا همان کسی بود که بر علیه زورگویی رژیم فاسد منطقه ای خود لشکر کشید و او را سرنگون کرد. چگونه است که حمایت از مظلوم در قاموس ایران آریایی دخالت در امور دیگران تلقی نمی شود ولی برای قانون اساسی جمهوری اسلامی، ماجرا فرق می کند؟!
در واقع اگر کسی قرار تطبیقی بین این افتخار تاریخی و سیاست های منطقه ای و قانون اساسی ما قرار دهد ،قطعا این افراد نخواهند بود. این افراد دقیقا نمی دانند که بر چه تاکید می ورزند و از جان این شخصیت تاریخی چه می خواهند.
جالب است که آنها از حکومت جهانی کوروش و امپراتوری ایرانی دفاع می کنند که کوچکترین موشک ساخت داخلی را برای حفاظت از مرزهای همان میهن را بر نمی تابند.
از کوروشی دم می زنند که برای خود آقایی می کرد و در مقابل ظالمان سرخم نمی کرد ولی از رهبر امروز همین مملکت می خواهند که تمام شروط آمریکا را له شدن همان تفاخر ملی و میهنی بپذیرد و به عربستانی که گربه سیاه تمدنی باستان گرایان است تعهد بدهد که دیگر کاری نمی کند که آنها را ناخشنود کند. تولای کوروش تسلط خواه کشورگشای مقابله کننده با ظالمان منطقه ای و حمایت از جنبش های آزادی بخش با تبری از همین سیاست ها در عصر و جایگاهی دیگر. افتخار به قدرت هخامنشی و تبری از قدرت منطقه ای نظامی وسیاسی و فرهنگی نظامی ایرانی در عصری دیگر. سوالاتی بی جواب که نشان دهنده عمق کینه این دسته از روشنفکران و مخالفات نظام اسلامی با تفکر و اندیشیدن و خردگرایی است.
این پارادوکس عجیب و سرگیجه آور دقیقا نشانی از عمق اعتراضاتی است که قشر روشنفکرنما در خصوص مطالبات تاریخی تمدنی از نظام اسلامی دارند.
آنچه رهبر معظم انقلاب در خصوص بیانیه گام دوم و همچنین تحقق تمدن نوین اسلامی که بر پایه های دو رکن اسلامیت و ایرانیت ما بنا شده است نظامی بسیار مترقی تری نسبت به همه دستاوردهای تاریخی و تمدنی در تاریخ ایران اسلامی است. اما افسوس که هنوز فهم دقیقی در میان جامعه نخبگانی ما نیز نسبت به ویژگی های تمدن نوین اسلامی برخاسته از الگوی تمدنی اسلامی ایرانی است ایجاد نشده است چه برسد به این دسته از ملی گرایانی که گاه از سر عناد و گاه از روی کم دانی نسبت به این تجلیات تمدنی و واقعیاتی تاریخی و تمدنی به مخالفت با نظام اسلامی می پردازند.
اگر جناب کوروش همانی باشد که در گزارش های تاریخی و کلام برخی از اندیشمندان دینی هم بیان شده است قطعا ایشان امروز از ایرانی که سعی می کند با رهبری خود همان قانون الهی و انسانی را در جهان حکمفرما کند و با حکومت ظالم و ستمکاری چون اسراییل مخالفت کرده و فلسطینیان دربند را آزاد کند و در مقابل دشمنانش سر خم نکند و می تواند موشک های نقطه زن را بر قلب ظالمان فرود آورد و ماهواره اش را بر فراز آسمان ها بر پرواز درآورد و دانشمندان جوانش، اکابر بزرگترین مراکز علمی دنیا را به حیرت وادارند و از چنان قدرتی برخوردار باشد که ابرقدرت های عالم را میخکوب کرده و تیری در گلوی هژمون اهریمنی عصر خود باشد، بسیار راضی و خشنود است و بر آنها خواهد خواهد بالید.
اگر کوروش کبیر همان پادشاه قدرتمندی باشد که عاشقانش بیان می کنند ایرانی می خواهد که زیر بار زورگویی های دشمنان نمی رود و در دارای نظام سلطه اهریمنی هضم نمی شود. او هم عاشق ایرانی است که همان روح خدامحورانه و توحیدی را در قاموس سیاست گذاری داخلی و خارجی خود جای داده است و برای این آرمان حاضر به فدا کردن خود برای نجات بشریت است.
محسن صفری کارشناس علوم سیاسی و روابط بین الملل
توجه: انتشار یادداشت و مقالات به معنای تأیید یا رد آن از سوی خبرگزاری حوزه نیست